گفتگو با علی اكبر صادقی ، انیماتور، تصویرگر و نقاش
گفتگو با علی اكبر صادقی ، انیماتور، تصویرگر و نقاش
نويسنده: ر. ندرلو
منبع : راسخون
منبع : راسخون
علي اكبر صادقي متولد ۱۳۱۶ تهران در عرصه نقاشي، فيلمسازي و ساخت فيلم هاي انيميشن از پيشكسوتان صاحب سبك اين امر به شمار مي رود. در دوران دبيرستان نقاشي آبرنگ را زير نظر آواك هايراپتيان آموخت. در سال ۱۳۳۷ وارد دانشگاه هنرهاي زيباي تهران شد و در سال ۳۸ سبك خاصي را در هنر ويتراي يا شيشه بند منقوش با حال و هواي سبك ايراني ابداع كرد. صادقي در طول دوره كاري خود شيوه هاي مختلفي را در زمينه هاي گوناگون همچون ساختن آفيش فيلم، گرافيك تبليغاتي و جعبه سازي و جلد كتاب تجربه كرده است. وي همزمان در زمينه نقاشي آبرنگ و رنگ روغن و تصويرگري كتاب نيز به فعاليت مشغول بود. علي اكبر صادقي تاكنون بيست و يك نمايشگاه داخلي و يك نمايشگاه انفرادي در گالري شهر لاشودوفوند سوئيس داشته است.
صادقي در سال ۱۳۵۶ به نقاشي به سبك سوررئاليسم روي آورد و در سال ۶۷ پس از سالها دور بودن از نقاشي آبرنگ آن را مجدداً از سر گرفت. او مي گويد؛ هنگام رهايي از تنشهايي كه مرا به نقاشي سوررئاليستي مي كشاند و در لحظات آرامش روحي به سراغ نقاشي آبرنگ مي روم.
علی اکبر صادقی می گوید:
« سوررئال تخيلات خاص انسان است كه مافوق واقعيت را نشان مي دهد و زماني است كه نقاش صرفاً ايده خود را نقاشي مي كند. مي توان گفت در پاره اي موارد همانند خواب و رويا است. مثلاً تصويري را به اجرا درمي آوري كه در آن سر بريده خود را زير بغل گذاشته اي و بدون مشكلي حركت مي كني. اين سبك به ديدگاه هاي خاص هنرمند توجه دارد كه با طرح و رنگ به اجرا درمي آيد.
كارهاي رنگ روغني كه من انجام مي دهم بيشتر در سبك سوررئال است و به صورت فرمهاي كتابي يا فرنگي نيست. بلكه نوعي سوررئال خاص است كه خود آن را ايجاد كرده ام و سمبل هاي آن جنگي است. اين انتخاب موضوع به اين علت است كه من هميشه معتقدم انسان موجودي جنگجو است؛ از زمان تولدش، براي زندگي، وطن، عشق و... حتي با مرگ خود نيز در حال جنگ است. وجود اين سمبل ها را در آثارم هيچ گاه نمايي واقعي از انسانهاي در حال جنگ در نظر نگرفته ام، بلكه فطرت انسان را در بقا و ستيز با زندگي در قالب جنگجوياني با رداي جنگ كه طرحي از لباسهاي قديمي است، ديده ام و هميشه سعي كرده ام پيام و حرف خود را در قالب اين سمبلها با رنگ و طرح هاي مختلف به بيننده القا كنم.
انگيزه اين گونه كار كردن در من بعد از فيلم« من آنم كه... »تقويت شد. اين فيلم موفق به دريافت جايزه صلح سيد الك شد. در اين فيلم سناريوي گفتاري و تصويري به گونه اي طراحي شده بود كه غيرواقعي مي نمود و به سوررئال نزديك بود. چنانچه در قسمتي از سناريوي آن گفته مي شود«با شمشير همچون خيار تر به دو نيم كرد »پس از اين فيلم از سال ۱۳۵۶ تا به امروز من با اين سبك به اجراي آثارم با رنگ روغن مي پردازم و فيلم سازي را تقريباً كنار گذاشته ام.
آخرين نمايشگاه من متشكل از هفده پرتره از پهلواناني با فرمهاي قديمي بوده است. پرتره ها هر يك به نحوي با ميخ هاي متفاوت آراسته شده بود. مثلاً چهره يا دهان يا پيشاني آنها با ميخ مزين شده اند. اين كارها آخرين فرم اجرايي كارهاي من است كه با سبك خاص سوررئال به تصوير كشيده شده اند.
در اجراي كارهايم هميشه به دنبال خلق تكنيك جديدي هستم؛ چرا كه من از فرم كاري يكنواخت در اجراي آثار زود خسته مي شوم؛ البته در تمام آثارم نطفه كار يكي است. با اين وجود با تكنيكهاي مختلف حول اين سمبلها كار مي كنم.
در ابتدا روي يك تخته ضخيم طراحي مي كنم و بعد جاي ميخ ها را مشخص كرده و سوراخ هايي ايجاد مي كنم و روي آن بوم مي كشم. از روي ميخ ها جاي آنها را روي بوم مشخص مي كنم، سپس به پردازش كلي اثر مشغول مي شوم. در مجموع اين فرم كار بسيار مشكل و وقت گير است.»
صادقي در حدود دو سال پيش نمايشگاهي از آثارش را با نام ائتلاف برپا كرد كه از روي آثار اين نمايشگاه يك فيلم انيميشن با همين نام ساخته شد. او در اين باره مي گويد: پس از مدتها وقفه در امر فيلمسازي؛ دو سال پيش انيميشن ائتلاف را كه سمبل پردازش آن سيب و نيزه بود به همراهي يكي از دوستان عليرضا كاويان ساختم. در اين فيلم به موضوع از بين رفتن انسانيت اشاره كردم و با تصاويري كه از هجوم سربازان با تير و نيزه به نمايش درآوردم خواستم يادآوري كرده باشم. مسائلي از جمله هجوم استعمارگران را براي به دست آوردن سرزمين مردم مظلوم در عصر حاضر. چنانچه در اين فيلم استفاده از رنگهاي قرمز و آبي را كنايه اي از رنگ پرچم كشورهاي استعمارگر همچون آمريكا در نظر گرفتم.
در اين نمايشگاه ۴۰ اثر را به نمايش گذاشته بودم كه بر اساس همين آثار سناريويي نوشتم كه با همكاري عليرضا كاويان در خصوص كارهاي كامپيوتري و حركتي آن، اين فيلم انيميشن را به عرصه اجرا رسانديم.
اين انيميشن در جشنواره پويانمايي كانون پرورش فكري كودكان موفق به دريافت جايزه ويژه هيأت داوران شد و جايزه دوم داوران ايراني را از آن خود ساخت. اميدوارم اين اثر بتواند در جشنواره هاي كشورهاي خارجي نيز كسب عنوان كند.
«من هميشه سعي كرده ام به عنوان يكي از پيروان اين سبك در جهت گسترش و حفظ ارزشهاي فرهنگ ايراني بودن، در اجراي آثارم از سمبل هاي اين مرز و بوم و معيارهاي شرقي بودن استفاده كنم. اين در حالي است كه اكثر سوررئاليسم هاي كشورمان بيشتر به سبك فرنگي و مدرن به اجراي كار مي پردازند.
هر سبك راه و روش خاص خود را دارد مثلاً سبك انتزاعي بيشتر روي پياده كردن رنگ روي بوم و ارتباط آنها با يكديگر تأكيد دارد و يا امپرسيونيسم كه هنرمند با احساسي كه به اطراف خود دارد و آنچه را كه به واقع مي بيند روي بوم خود مي آورد. ولي متأسفانه در ايران آثار و نقاشي هايي كه توسط اكثر هنرمندان ارائه مي شود از لحاظ نحوه اجرا بسيار شبيه يكديگر است. ولي اگر بخواهيم به روش صحيح اجراي آثار هنري اشاره كنيم بايد بگوييم كه هر كس بايد با استفاده از خلاقيت و استعداد سبك خاص خود را به دور از تقليد و كپي انتخاب كند و براي اجراي صحيح آن از تحقيق و مطالعه دريغ نكند. چنانچه مثلاً هيچ كس نمي تواند مثل حافظ شعر بگويد زيرا هريك از اين افراد در زمان خود با افكار خاص خودشان كار مي كردند كه تقليد از آنها جايز نيست.
متأسفانه در حال حاضر اكثر هنرمندان كشور ما با دنياي هنر امروز آشنايي زيادي ندارند و به كارهاي خود راضي هستند. اين باور نادرست زماني در مسير صحيح خود قرار مي گيرد كه ما در ابتدا خوب ديدن را ياد بگيريم و سپس به هر فرمي كه مي خواهيم نقاشي بكشيم و با علم كامل به هنر بنگريم؛ زيرا كه در دنياي امروز نوآوري حرف اول را مي زند.»
سال ۱۳۴۸ كار روی انیمیشن را شروع كردم. اولین فیلمم "هفت شهر" نام داشت. این فیلم ۲۸ دقیقه ای بود. برای ساخت فیلم خیلی شب ها نمی خوابیدم. ایـــن فــیــلـــم را در دوران ســربــازی ام ساختم برای فرار از سربازی چهار سال، دانشگاه را یازده سال طولانی كردم. وقتی به سربازی رفتم چون نقاشی می كشیدم به واحد تبلیغات منتقل شدم و از آنجا هم من را به كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان دعوت كردند و دوران سربازی ام را انیمیشن كار كردم.
بـعـد از سـربـازی هـم با كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان كه اولین فیلم انیمیشنام را برای آنها كار كرده بودم، قرار داد بستم و كار انیمیشن را ادامه دادم و فیلم دومم به نام "گلباران" را ساختم كه خیلی فیلم موفقی بود و جایزه های زیادی گرفت. بعد از آن هم كارتون "من و منچه" را ساختم كه جایزه صـلـح گـاندی و جشنواره برلین را گرفت. با ساختن فیلم "رخ" كه موضوع آن خودكامگی حاكمان بود، در آمریكا بین ۲ هزار فیلم، جایزه بهترین فیلم را گرفت.
بله! چون موضوعات انیمیشن ها باید با روحیه و فرم كار من هماهنگی داشـت، بـیشتر موضوعات انسان و جنگ را انتخاب می كردم. فیلم رخ و فـیـلـم گـلـبـاران را بـا هـمـیـن مـوضوع ساختم. به من می گفتند كه این موضوع ها برایت خطری نداشته باشد. مواظب باش، ولی من می گفتم منظورم از این فیلم،حاكمان است نه پادشاهان و آنها راضی می شدند. حتیخانم امیر ارجمند كه مدیر كانون پرورش فكری آن زمان بود چند بار همین صحبت را كرد و من خیال او را راحت كردم كه ربطی به شاه ندارد. فیلم های دیگری هم ساختم و آخرین اثرم انیمیشن "زال و سیمرغ" بود و داستان های قبل از اسلام را برای اولین بار به فرم نقاشی های تخت جمشیدی مـیسـاخـتـم. بـرای سـاخـت فیلم یك سال تحقیق كردم تـا تـمـام آلمانهای فیلم به صورت مستند در آید. البته به انقلاب خورد و بعد از آن اینطور فیلم ها مورد توجه قرار نگرفت .
همان طور كه جان هالاس كه كتاب تاریخ سینمای انیمیشن را نوشته و در آن آورده كه صادقی تكنیك بسیار جدیدی آورده كه جزء بدعت گذاران این نوع فیلمسازی است. شاید بهترین دلیلش این باشد.
در هنر، نوآوری بسیار مهم است آنها را با تكنیك خاصی در حركت ها و حتی در نقاشیها میساختم . همه آثارم به جز "زال و سیمرغ" بی كلام بود و هر بچه ای این فیلم را نگاه كند می تواند احساس آن را درك كند چون زبان جهانی دارد.
به نظر من جلوی ضرر را از هرکجا بگیری منفعت کرد ولی البته آن موقع کشورهایی مثل ژاپن ، کره و هند فیلم انیمیشن کار می کردند ولی بصورت امروزه و انبوه کار نمی کردند البته من با فیلم هایی که تولید انبوه دارند موافق نیستم چون اصلاً نه تصویر دارد نه فیلمنامه و نه گفت و گوهای خوب ولی در هر صورت مدرسه صدا و سیما و قبل از آن مدرسه فارابی چند وقتی است که شروع کرده اند و چند فیلمساز خوب هم تحویل داده اندو ما نباید این توقع را داشته باشیم که بعد از انقلاب باز هم انیمیشن بسازیم چون هزینه زیادی دارد.
خوب متاسفانه مردم ما به چیزهای خیلی راحت گرایش دارند اگر ما یک فرهنگ هنری را به مردم بدهیم اینها به جای اینکه تابلوی خوب و اصیل و اصل بخرند می آیند خیابان منوچهری و از آن منظره های خیلی بی ارزش می خرند اگر سینمای انیمیشن ما عقب مانده برای این است که مردم انیمیشن ندیده اند که خوششان بیاید اگر ما فیلم های خوبی انیمیشن نشان بدهیم و بعد آنها را تفسیر بکنیم کار خوبی کرده ایم بچه ها همیشه فیلم های کوتاه دوست دارند اگر تفسیر خیلی کوتاهی درباره فیلم داشته باشیم حتماً بچه ها و جوانها مشتاق می شوند.
درخواست های زیادی از من شده، حتی تلویزیون داستان راستان شهید مطهری را می خواستند به صورت فیلم های كوتاه بسازند و از من درخواست كردند كه این كار را انجام دهم . كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان چندین بار پیشنهاد كار داده اند. ولی افتاده بودم در جاده نقاشی و هیچ چیزی مرا راضی نمی كرد.بیشتر دوست دارم نقاشی كنم و گاهی اوقات مطالبی بنویسم.
از سال ۵۶ نقاشی را به صورت سوررئال متاثر از داستانهای قدیم ایران شروع كردم. تا دو، سه سال پیش با آبرنگ كار می كردم كه كتاب های "زمزمه" و "ایران سرزمین مهر" از این آثار به چاپ رسیده است. یك سال افسرده شده بودم و اصلا نمی توانستم كار كنم و فقط نوشته های شعرگونه نوشتم.هر كاری می كردم نمی توانستم كار كنم. اما بعد از یك سال به خودم گفتم باید به هر صورت كه شده نقاشی كنم و حالا نقاشی هایم رنگ كودكانه پیدا كرده و بیشتر از رنگ های شاد استفاده میكنم.
سورئال یک لغت فرانسوی است سور یعنی روی و رئال یعنی واقعیت و معنایش می شود مافوق واقعیت مثل خواب دیدن است چیزهائی هست که در ذهن آدم هست ولی با واقعیت تفاوت دارد.
خیلی هایشان سورئال هستند ما اژدها نداریم وقتی سمبلی بنام اژدها به وجود می آوریم و نقاشی می کنیم این خودش سورئالیست است من تصویری از انسان دارم وقتی که اولین آدم با یک سنگ کشته شد یعنی قابیل، هابیل را با سنگ کشت بعد از آن شمشیر و توپ و تانک و تفنگ در نهایت همان سنگی است که انسان را می کشد پس این تصویر خیالی وسورئال است.
به نظر من تصویر خواننده را وادار می کند که خیلی دقیق تر بخواند خواننده وقتی به تصاویر مراجعه می کند با آن داستان یا شعر که در کنارش تصویر است بیشتر در حال و هوای قصه و شعر می رود شاید بزرگترین اثری که باقی مانده شاهنامه است کتاب بی نظیری که خوشبختانه بعد از مدتهابه ایران با زگشت اولین کار تصویرگری عمومی که در ایران بوجود آمد کتابهای سنگی است.
من از کودکی عاشق این پرده هایی که توی خیابان می آوردند ( پرده های مختلفی از داستان های شاهنامه یا صحرای کربلا ) بودم اینها در ذهن من حک شده و با خونم عجین من خیلی فرم های انتزاعی تصویر کردم کارهای مختلف داشتم انواع و اقسام سبک هایی که شما فکر کنید من کار کردم ولی در نهایت دوباره رسیدم به همین راه. الان من نقاش سوررئال کار می کنم که در واقع دنباله همه راه است .
من روی نقاشیهایم هیچ وقت اسم نمی گذارم خود بیننده باید تصمیم بگیرد وبرود در عمق تابلو و هرچه دلش می خواهد برای خودش تصویر بکند. بیننده ها برداشت هایی می کنند که من آرزو می کنم ای کاش جای آنها بودم من سعی نمی کنم بیننده را محدود کنم به اینکه اینجا که من گفتم یا تصویر که من کشیدم صحیح است خود او متن را می خواند بعد مراجعه می کند به تصویر و مقایسه می کند اگر دلش خواست قبول می کند اگر دلش نخواست خودش تصمیم می گیرد.
كار! كار ! كار! البته نه اینكه آدم مثل بولدوزر كار كند. كار باید با شعور و فكر باشد. اینكه بداند چه كار می كند، باید مثل جهان كه در حال تغییر است انسان در حال تلاش و تغییر باشد.
نه، ولی چون تا به حال تلاش زیادی كرده ام و آثار زیادی را به وجود آورده ام چه در مورد انیمیشن، چه در مورد نقاشی و چه تصویرگری و چاپ كتاب، اینها باعث می شود كه من حس كنم جوانم ولی به اندازه سیصد سال كار كرده ام.حتی یكی روز عباس كیارستمی كه از دوستان دوران جوانی ام است، گفت اگر اكبر نقاشی هایش را از سر پل تجریش تا میدان شوش دو طرف خیابان بچیند، به هم می رسند. چون خیلی پر كار بودم. هنوز هم كه هنوز است در سن ۷۰ سالگی ۶ تا ۷ ساعت از روز را به نقاشی كردن می پردازم. این باعث می شود كه احساس جوانی كنم حتی نقاشی هایی كه حالا می كشم خیلی كودكانه است و بیشتر رنگ و بوی جوانی دارد. این را میتوانم بگویم كه طول زندگی مهم نیست اصل زندگی مهم است.
از معلمی خوشم نمی آید.
چند بار به دانشكده رفتم وقتی دیـدم دانشجو ها تنبلی می كنند و پشتكار خوبی ندارند روی اعصابم تاثیر می گذاشت و من نمی توانستم خوب درس بدهم، برای همین معلمی را بـه كـلـی كـنـار گذاشتم اما خیلی از دانشجویان هستند كه پایان نامه فوق لیسانس و لیسانس و دكترایشان را در تصویرگری و سینمای انیمیشن با من می گذرانند.من معلم های خوبی داشتم ولی به خاطر این كه ریاضی و درسهایی مثل این را خوب نمی خواندم سابقه درسی خوبی نداشتم. فقط معلم زبان و نقاشی ام به من لطف های زیادی كردند. حتی یك بار معلم زبانمان به اسم آقای گرجی ، از كارهای نقاشی مـن خـیـلـی خـوشـش آمـد و بـه من گفت كه میتوانی روی یك بشقاب برای من نقاشی بكشی؟ این كار را برای او انجام دادم كه خیلی پسندید. دست در جیب كرد و یك بیست تومانی (كه آن سالها پول زیادی بود) به من داد. من از گرفتن آن امتناع كردم، ولی با جذبهای كه داشت، گفت: به تو میگم بگیر. پول را گرفتم ولی بعد آن را روی میز و روی بشقاب گذاشتم. بعد او وقتی كه پول را دید یك كشیده به من زد و گفت: به تو میگم بردار. معلم نقاشی ام در دبیرستان خوب بود، اسم او آقای معین افشار بود، من را خیلی دوست داشت .وقتی زنگ نقاشی و رسم بود در كلاس مثل شیر بودم ولی زمانی كه ریاضی داشتیم می رفتم ته كلاس می نشستم و سرم را پایین می انداختم تا معلم من را صدا نكند. به قدری مشغول نقاشی بودم و درس كم می خواندم كه كلاس هفتم و نهم را رد شدم و پدرم خیلی عصبانی شد. به من می گفت اگر می خواهی كارگر یا رفتگر هم شوی باید درس بخوانی.
نه، همیشه سعی می كردم احترام پدرم را داشته باشم ولی نمی توانستم از نقاشی هم جدا شوم. زمانی كه در دانشگاه قبول شدم پدرم خیلی خوشحال شد و وقتی صدای من را كه برای مصاحبه رفته بودم، از رادیو شنید بیشتر خوشحال شد. وقتی پیشرفت هایم را دید و مشهور شدم پدرم به من گفت كه من به تو افتخار می كنم. این برای من یك دنیا ارزش داشت.
مهم این است كه زندگی برای آدم با دلخوشی توام باشد .این دلخوشی به آدم انرژی می دهد. باید در زندگی عین ، شین و قاف را داشته باشیم. باید همیشه زیبایی را ببینیم ، چون دنیا با عشق به وجود آمده است. من عاشق مردم هستم. اگر كسی دست راستم را كه برایم خیلی ارزشمند است قطع كند، باز هم فردا صبح به او می گویم: سلام عزیزم! من تمام مردم جهان را دوست دارم. می توانیم با خوبی هایمان جلوی اهریمن وجودمان را بگیریم .
ایران صدا
همشهری آنلاین
آفتاب
صادقي در سال ۱۳۵۶ به نقاشي به سبك سوررئاليسم روي آورد و در سال ۶۷ پس از سالها دور بودن از نقاشي آبرنگ آن را مجدداً از سر گرفت. او مي گويد؛ هنگام رهايي از تنشهايي كه مرا به نقاشي سوررئاليستي مي كشاند و در لحظات آرامش روحي به سراغ نقاشي آبرنگ مي روم.
علی اکبر صادقی می گوید:
« سوررئال تخيلات خاص انسان است كه مافوق واقعيت را نشان مي دهد و زماني است كه نقاش صرفاً ايده خود را نقاشي مي كند. مي توان گفت در پاره اي موارد همانند خواب و رويا است. مثلاً تصويري را به اجرا درمي آوري كه در آن سر بريده خود را زير بغل گذاشته اي و بدون مشكلي حركت مي كني. اين سبك به ديدگاه هاي خاص هنرمند توجه دارد كه با طرح و رنگ به اجرا درمي آيد.
كارهاي رنگ روغني كه من انجام مي دهم بيشتر در سبك سوررئال است و به صورت فرمهاي كتابي يا فرنگي نيست. بلكه نوعي سوررئال خاص است كه خود آن را ايجاد كرده ام و سمبل هاي آن جنگي است. اين انتخاب موضوع به اين علت است كه من هميشه معتقدم انسان موجودي جنگجو است؛ از زمان تولدش، براي زندگي، وطن، عشق و... حتي با مرگ خود نيز در حال جنگ است. وجود اين سمبل ها را در آثارم هيچ گاه نمايي واقعي از انسانهاي در حال جنگ در نظر نگرفته ام، بلكه فطرت انسان را در بقا و ستيز با زندگي در قالب جنگجوياني با رداي جنگ كه طرحي از لباسهاي قديمي است، ديده ام و هميشه سعي كرده ام پيام و حرف خود را در قالب اين سمبلها با رنگ و طرح هاي مختلف به بيننده القا كنم.
انگيزه اين گونه كار كردن در من بعد از فيلم« من آنم كه... »تقويت شد. اين فيلم موفق به دريافت جايزه صلح سيد الك شد. در اين فيلم سناريوي گفتاري و تصويري به گونه اي طراحي شده بود كه غيرواقعي مي نمود و به سوررئال نزديك بود. چنانچه در قسمتي از سناريوي آن گفته مي شود«با شمشير همچون خيار تر به دو نيم كرد »پس از اين فيلم از سال ۱۳۵۶ تا به امروز من با اين سبك به اجراي آثارم با رنگ روغن مي پردازم و فيلم سازي را تقريباً كنار گذاشته ام.
آخرين نمايشگاه من متشكل از هفده پرتره از پهلواناني با فرمهاي قديمي بوده است. پرتره ها هر يك به نحوي با ميخ هاي متفاوت آراسته شده بود. مثلاً چهره يا دهان يا پيشاني آنها با ميخ مزين شده اند. اين كارها آخرين فرم اجرايي كارهاي من است كه با سبك خاص سوررئال به تصوير كشيده شده اند.
در اجراي كارهايم هميشه به دنبال خلق تكنيك جديدي هستم؛ چرا كه من از فرم كاري يكنواخت در اجراي آثار زود خسته مي شوم؛ البته در تمام آثارم نطفه كار يكي است. با اين وجود با تكنيكهاي مختلف حول اين سمبلها كار مي كنم.
در ابتدا روي يك تخته ضخيم طراحي مي كنم و بعد جاي ميخ ها را مشخص كرده و سوراخ هايي ايجاد مي كنم و روي آن بوم مي كشم. از روي ميخ ها جاي آنها را روي بوم مشخص مي كنم، سپس به پردازش كلي اثر مشغول مي شوم. در مجموع اين فرم كار بسيار مشكل و وقت گير است.»
صادقي در حدود دو سال پيش نمايشگاهي از آثارش را با نام ائتلاف برپا كرد كه از روي آثار اين نمايشگاه يك فيلم انيميشن با همين نام ساخته شد. او در اين باره مي گويد: پس از مدتها وقفه در امر فيلمسازي؛ دو سال پيش انيميشن ائتلاف را كه سمبل پردازش آن سيب و نيزه بود به همراهي يكي از دوستان عليرضا كاويان ساختم. در اين فيلم به موضوع از بين رفتن انسانيت اشاره كردم و با تصاويري كه از هجوم سربازان با تير و نيزه به نمايش درآوردم خواستم يادآوري كرده باشم. مسائلي از جمله هجوم استعمارگران را براي به دست آوردن سرزمين مردم مظلوم در عصر حاضر. چنانچه در اين فيلم استفاده از رنگهاي قرمز و آبي را كنايه اي از رنگ پرچم كشورهاي استعمارگر همچون آمريكا در نظر گرفتم.
در اين نمايشگاه ۴۰ اثر را به نمايش گذاشته بودم كه بر اساس همين آثار سناريويي نوشتم كه با همكاري عليرضا كاويان در خصوص كارهاي كامپيوتري و حركتي آن، اين فيلم انيميشن را به عرصه اجرا رسانديم.
اين انيميشن در جشنواره پويانمايي كانون پرورش فكري كودكان موفق به دريافت جايزه ويژه هيأت داوران شد و جايزه دوم داوران ايراني را از آن خود ساخت. اميدوارم اين اثر بتواند در جشنواره هاي كشورهاي خارجي نيز كسب عنوان كند.
«من هميشه سعي كرده ام به عنوان يكي از پيروان اين سبك در جهت گسترش و حفظ ارزشهاي فرهنگ ايراني بودن، در اجراي آثارم از سمبل هاي اين مرز و بوم و معيارهاي شرقي بودن استفاده كنم. اين در حالي است كه اكثر سوررئاليسم هاي كشورمان بيشتر به سبك فرنگي و مدرن به اجراي كار مي پردازند.
هر سبك راه و روش خاص خود را دارد مثلاً سبك انتزاعي بيشتر روي پياده كردن رنگ روي بوم و ارتباط آنها با يكديگر تأكيد دارد و يا امپرسيونيسم كه هنرمند با احساسي كه به اطراف خود دارد و آنچه را كه به واقع مي بيند روي بوم خود مي آورد. ولي متأسفانه در ايران آثار و نقاشي هايي كه توسط اكثر هنرمندان ارائه مي شود از لحاظ نحوه اجرا بسيار شبيه يكديگر است. ولي اگر بخواهيم به روش صحيح اجراي آثار هنري اشاره كنيم بايد بگوييم كه هر كس بايد با استفاده از خلاقيت و استعداد سبك خاص خود را به دور از تقليد و كپي انتخاب كند و براي اجراي صحيح آن از تحقيق و مطالعه دريغ نكند. چنانچه مثلاً هيچ كس نمي تواند مثل حافظ شعر بگويد زيرا هريك از اين افراد در زمان خود با افكار خاص خودشان كار مي كردند كه تقليد از آنها جايز نيست.
متأسفانه در حال حاضر اكثر هنرمندان كشور ما با دنياي هنر امروز آشنايي زيادي ندارند و به كارهاي خود راضي هستند. اين باور نادرست زماني در مسير صحيح خود قرار مي گيرد كه ما در ابتدا خوب ديدن را ياد بگيريم و سپس به هر فرمي كه مي خواهيم نقاشي بكشيم و با علم كامل به هنر بنگريم؛ زيرا كه در دنياي امروز نوآوري حرف اول را مي زند.»
سال ۱۳۴۸ كار روی انیمیشن را شروع كردم. اولین فیلمم "هفت شهر" نام داشت. این فیلم ۲۸ دقیقه ای بود. برای ساخت فیلم خیلی شب ها نمی خوابیدم. ایـــن فــیــلـــم را در دوران ســربــازی ام ساختم برای فرار از سربازی چهار سال، دانشگاه را یازده سال طولانی كردم. وقتی به سربازی رفتم چون نقاشی می كشیدم به واحد تبلیغات منتقل شدم و از آنجا هم من را به كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان دعوت كردند و دوران سربازی ام را انیمیشن كار كردم.
بـعـد از سـربـازی هـم با كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان كه اولین فیلم انیمیشنام را برای آنها كار كرده بودم، قرار داد بستم و كار انیمیشن را ادامه دادم و فیلم دومم به نام "گلباران" را ساختم كه خیلی فیلم موفقی بود و جایزه های زیادی گرفت. بعد از آن هم كارتون "من و منچه" را ساختم كه جایزه صـلـح گـاندی و جشنواره برلین را گرفت. با ساختن فیلم "رخ" كه موضوع آن خودكامگی حاكمان بود، در آمریكا بین ۲ هزار فیلم، جایزه بهترین فیلم را گرفت.
بله! چون موضوعات انیمیشن ها باید با روحیه و فرم كار من هماهنگی داشـت، بـیشتر موضوعات انسان و جنگ را انتخاب می كردم. فیلم رخ و فـیـلـم گـلـبـاران را بـا هـمـیـن مـوضوع ساختم. به من می گفتند كه این موضوع ها برایت خطری نداشته باشد. مواظب باش، ولی من می گفتم منظورم از این فیلم،حاكمان است نه پادشاهان و آنها راضی می شدند. حتیخانم امیر ارجمند كه مدیر كانون پرورش فكری آن زمان بود چند بار همین صحبت را كرد و من خیال او را راحت كردم كه ربطی به شاه ندارد. فیلم های دیگری هم ساختم و آخرین اثرم انیمیشن "زال و سیمرغ" بود و داستان های قبل از اسلام را برای اولین بار به فرم نقاشی های تخت جمشیدی مـیسـاخـتـم. بـرای سـاخـت فیلم یك سال تحقیق كردم تـا تـمـام آلمانهای فیلم به صورت مستند در آید. البته به انقلاب خورد و بعد از آن اینطور فیلم ها مورد توجه قرار نگرفت .
همان طور كه جان هالاس كه كتاب تاریخ سینمای انیمیشن را نوشته و در آن آورده كه صادقی تكنیك بسیار جدیدی آورده كه جزء بدعت گذاران این نوع فیلمسازی است. شاید بهترین دلیلش این باشد.
در هنر، نوآوری بسیار مهم است آنها را با تكنیك خاصی در حركت ها و حتی در نقاشیها میساختم . همه آثارم به جز "زال و سیمرغ" بی كلام بود و هر بچه ای این فیلم را نگاه كند می تواند احساس آن را درك كند چون زبان جهانی دارد.
به نظر من جلوی ضرر را از هرکجا بگیری منفعت کرد ولی البته آن موقع کشورهایی مثل ژاپن ، کره و هند فیلم انیمیشن کار می کردند ولی بصورت امروزه و انبوه کار نمی کردند البته من با فیلم هایی که تولید انبوه دارند موافق نیستم چون اصلاً نه تصویر دارد نه فیلمنامه و نه گفت و گوهای خوب ولی در هر صورت مدرسه صدا و سیما و قبل از آن مدرسه فارابی چند وقتی است که شروع کرده اند و چند فیلمساز خوب هم تحویل داده اندو ما نباید این توقع را داشته باشیم که بعد از انقلاب باز هم انیمیشن بسازیم چون هزینه زیادی دارد.
خوب متاسفانه مردم ما به چیزهای خیلی راحت گرایش دارند اگر ما یک فرهنگ هنری را به مردم بدهیم اینها به جای اینکه تابلوی خوب و اصیل و اصل بخرند می آیند خیابان منوچهری و از آن منظره های خیلی بی ارزش می خرند اگر سینمای انیمیشن ما عقب مانده برای این است که مردم انیمیشن ندیده اند که خوششان بیاید اگر ما فیلم های خوبی انیمیشن نشان بدهیم و بعد آنها را تفسیر بکنیم کار خوبی کرده ایم بچه ها همیشه فیلم های کوتاه دوست دارند اگر تفسیر خیلی کوتاهی درباره فیلم داشته باشیم حتماً بچه ها و جوانها مشتاق می شوند.
درخواست های زیادی از من شده، حتی تلویزیون داستان راستان شهید مطهری را می خواستند به صورت فیلم های كوتاه بسازند و از من درخواست كردند كه این كار را انجام دهم . كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان چندین بار پیشنهاد كار داده اند. ولی افتاده بودم در جاده نقاشی و هیچ چیزی مرا راضی نمی كرد.بیشتر دوست دارم نقاشی كنم و گاهی اوقات مطالبی بنویسم.
از سال ۵۶ نقاشی را به صورت سوررئال متاثر از داستانهای قدیم ایران شروع كردم. تا دو، سه سال پیش با آبرنگ كار می كردم كه كتاب های "زمزمه" و "ایران سرزمین مهر" از این آثار به چاپ رسیده است. یك سال افسرده شده بودم و اصلا نمی توانستم كار كنم و فقط نوشته های شعرگونه نوشتم.هر كاری می كردم نمی توانستم كار كنم. اما بعد از یك سال به خودم گفتم باید به هر صورت كه شده نقاشی كنم و حالا نقاشی هایم رنگ كودكانه پیدا كرده و بیشتر از رنگ های شاد استفاده میكنم.
سورئال یک لغت فرانسوی است سور یعنی روی و رئال یعنی واقعیت و معنایش می شود مافوق واقعیت مثل خواب دیدن است چیزهائی هست که در ذهن آدم هست ولی با واقعیت تفاوت دارد.
خیلی هایشان سورئال هستند ما اژدها نداریم وقتی سمبلی بنام اژدها به وجود می آوریم و نقاشی می کنیم این خودش سورئالیست است من تصویری از انسان دارم وقتی که اولین آدم با یک سنگ کشته شد یعنی قابیل، هابیل را با سنگ کشت بعد از آن شمشیر و توپ و تانک و تفنگ در نهایت همان سنگی است که انسان را می کشد پس این تصویر خیالی وسورئال است.
به نظر من تصویر خواننده را وادار می کند که خیلی دقیق تر بخواند خواننده وقتی به تصاویر مراجعه می کند با آن داستان یا شعر که در کنارش تصویر است بیشتر در حال و هوای قصه و شعر می رود شاید بزرگترین اثری که باقی مانده شاهنامه است کتاب بی نظیری که خوشبختانه بعد از مدتهابه ایران با زگشت اولین کار تصویرگری عمومی که در ایران بوجود آمد کتابهای سنگی است.
من از کودکی عاشق این پرده هایی که توی خیابان می آوردند ( پرده های مختلفی از داستان های شاهنامه یا صحرای کربلا ) بودم اینها در ذهن من حک شده و با خونم عجین من خیلی فرم های انتزاعی تصویر کردم کارهای مختلف داشتم انواع و اقسام سبک هایی که شما فکر کنید من کار کردم ولی در نهایت دوباره رسیدم به همین راه. الان من نقاش سوررئال کار می کنم که در واقع دنباله همه راه است .
من روی نقاشیهایم هیچ وقت اسم نمی گذارم خود بیننده باید تصمیم بگیرد وبرود در عمق تابلو و هرچه دلش می خواهد برای خودش تصویر بکند. بیننده ها برداشت هایی می کنند که من آرزو می کنم ای کاش جای آنها بودم من سعی نمی کنم بیننده را محدود کنم به اینکه اینجا که من گفتم یا تصویر که من کشیدم صحیح است خود او متن را می خواند بعد مراجعه می کند به تصویر و مقایسه می کند اگر دلش خواست قبول می کند اگر دلش نخواست خودش تصمیم می گیرد.
كار! كار ! كار! البته نه اینكه آدم مثل بولدوزر كار كند. كار باید با شعور و فكر باشد. اینكه بداند چه كار می كند، باید مثل جهان كه در حال تغییر است انسان در حال تلاش و تغییر باشد.
نه، ولی چون تا به حال تلاش زیادی كرده ام و آثار زیادی را به وجود آورده ام چه در مورد انیمیشن، چه در مورد نقاشی و چه تصویرگری و چاپ كتاب، اینها باعث می شود كه من حس كنم جوانم ولی به اندازه سیصد سال كار كرده ام.حتی یكی روز عباس كیارستمی كه از دوستان دوران جوانی ام است، گفت اگر اكبر نقاشی هایش را از سر پل تجریش تا میدان شوش دو طرف خیابان بچیند، به هم می رسند. چون خیلی پر كار بودم. هنوز هم كه هنوز است در سن ۷۰ سالگی ۶ تا ۷ ساعت از روز را به نقاشی كردن می پردازم. این باعث می شود كه احساس جوانی كنم حتی نقاشی هایی كه حالا می كشم خیلی كودكانه است و بیشتر رنگ و بوی جوانی دارد. این را میتوانم بگویم كه طول زندگی مهم نیست اصل زندگی مهم است.
از معلمی خوشم نمی آید.
چند بار به دانشكده رفتم وقتی دیـدم دانشجو ها تنبلی می كنند و پشتكار خوبی ندارند روی اعصابم تاثیر می گذاشت و من نمی توانستم خوب درس بدهم، برای همین معلمی را بـه كـلـی كـنـار گذاشتم اما خیلی از دانشجویان هستند كه پایان نامه فوق لیسانس و لیسانس و دكترایشان را در تصویرگری و سینمای انیمیشن با من می گذرانند.من معلم های خوبی داشتم ولی به خاطر این كه ریاضی و درسهایی مثل این را خوب نمی خواندم سابقه درسی خوبی نداشتم. فقط معلم زبان و نقاشی ام به من لطف های زیادی كردند. حتی یك بار معلم زبانمان به اسم آقای گرجی ، از كارهای نقاشی مـن خـیـلـی خـوشـش آمـد و بـه من گفت كه میتوانی روی یك بشقاب برای من نقاشی بكشی؟ این كار را برای او انجام دادم كه خیلی پسندید. دست در جیب كرد و یك بیست تومانی (كه آن سالها پول زیادی بود) به من داد. من از گرفتن آن امتناع كردم، ولی با جذبهای كه داشت، گفت: به تو میگم بگیر. پول را گرفتم ولی بعد آن را روی میز و روی بشقاب گذاشتم. بعد او وقتی كه پول را دید یك كشیده به من زد و گفت: به تو میگم بردار. معلم نقاشی ام در دبیرستان خوب بود، اسم او آقای معین افشار بود، من را خیلی دوست داشت .وقتی زنگ نقاشی و رسم بود در كلاس مثل شیر بودم ولی زمانی كه ریاضی داشتیم می رفتم ته كلاس می نشستم و سرم را پایین می انداختم تا معلم من را صدا نكند. به قدری مشغول نقاشی بودم و درس كم می خواندم كه كلاس هفتم و نهم را رد شدم و پدرم خیلی عصبانی شد. به من می گفت اگر می خواهی كارگر یا رفتگر هم شوی باید درس بخوانی.
نه، همیشه سعی می كردم احترام پدرم را داشته باشم ولی نمی توانستم از نقاشی هم جدا شوم. زمانی كه در دانشگاه قبول شدم پدرم خیلی خوشحال شد و وقتی صدای من را كه برای مصاحبه رفته بودم، از رادیو شنید بیشتر خوشحال شد. وقتی پیشرفت هایم را دید و مشهور شدم پدرم به من گفت كه من به تو افتخار می كنم. این برای من یك دنیا ارزش داشت.
مهم این است كه زندگی برای آدم با دلخوشی توام باشد .این دلخوشی به آدم انرژی می دهد. باید در زندگی عین ، شین و قاف را داشته باشیم. باید همیشه زیبایی را ببینیم ، چون دنیا با عشق به وجود آمده است. من عاشق مردم هستم. اگر كسی دست راستم را كه برایم خیلی ارزشمند است قطع كند، باز هم فردا صبح به او می گویم: سلام عزیزم! من تمام مردم جهان را دوست دارم. می توانیم با خوبی هایمان جلوی اهریمن وجودمان را بگیریم .
ایران صدا
همشهری آنلاین
آفتاب
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}